یکی میمیره.
شب اول قبر فرشته ها میان بالا سرش بهش میگن چی میخوای پسر میگه تشنمه فرشته ها بهش میگن برو لب اون کوه هرچقدر میخوای آب بخور خلاصه میگذرو شب سه و هفت میرسه دوباره فرشته هامیان به پسر میگن چی میخوای پسر میگه دوباره تشنمه فرشته هامیگن برو لب همون کوه هرچقدر میخوای آب بخور دوباره میگذره شب چهلوم میرسه باز هم فرشته ها میان بالا سرش ازش میپرسن چی میخوای بازم میگه آب میخوام دوباره فرشته ها میگن برو لب اون کوه ولی قطره قطره آب بخور پسر میگه چرا قطره قطره فرشته ها در جواب بهش میگن
شب اول خانوادت واست گریه میکردن
شب سه و هفت رفیقات واست گریه میکردن
ولی شب چهلومت فقط مادرته که قطره قطره واست گریه میکنه و بقیه فراموشت کردن.
لایک بسلامتی همه مادرا
تف به این روزگار