می نویسم تا بگویم :
دلم برای کودکی ام تنگ شده
دورانی که همه دغدغه مان تا خوردن گوشه دفترمشقمان بود و
زدن گیره برای صاف کردنش ...
داشتن مُهرِ صد افرین معلممان که چه ذوقی داشتیم گل کشیدن
سمت چپ بالای هربرگ دفتر انشاء...
شمردن20های دفتر دیکته مان که هرروزچک میکردیم و تعدادآنرامی شمردیم
خط کشی کردن دفترهایی که بویی از فانتزی بودن، نبرده بودند.
کاش الان هم فکرهایمان به همان اندازه ســــاده بودند و
دلمان به شنیدن زنگ تفــــریح وصد افرین معلممان ، خوش بود
دلم برای از زیر قرآن رد کردن های اول مهر تنگ شده
دلم برای اون زمونی که میخوندیم:
« اکرم با پری دوست است» تنگ شده ،
آخه تو شرایط فعلی هر دخترخانومی با یه آقاپسری دوست میشه
و دیگه دوستی دو دختر از مد رفته
دلم برای اون زمونی که میخوندیم:
«پدر هرروز نماز میخواند»« پدر هرروز کتاب میخواند»
تنگ شده اخه تو شرایط فعلی پدر وقت ندارد نماز بخواند
پدر وقت ندارد کتاب بخواند نماز خواندن قدیمی شده است
دلم برای کوکب خانم تنگ شده است
اخه تو شرایط فعلی الان چند سالی است کوکب خانم مهمان ندارد
او خانه نیست که مهمان داشته باشد او حوصله مهمان ندارد
دلم برای « مادر اکرم کشک درست می کند » تنگ شده
اخه تو شرایط فعلی دیگر کسی آش نمیخورد دیگر کسی کشک درست
نمیکنددیگر کسی کشک نمی خرد .حتی دیگر کسی به سوپرمارکت نمیرود
دیروز که به سوپر مارکت سر کوچه مون سر زدم دیدم کرکره هاپایین است و
روی یک کاغذ کثیف با خطی کج و معوج نوشته اند از پذیرش
مشتری معذرویم لطفا به آدرس اینترنتی فروشگاه مراجعه فرمایید
دلم برای دهقان فداکارریز علی تنگ شده
اخه تو شرایط فعلی ریز علی ها حوصله درد سر ندارند
وقطارها هرروز به سنگها برخورد میکند ومنفجر می شودوکسی چیزی
نمی گوید همه سکوت کرده اند انگار همه خوابیده اند
دلم برای «امین با تخته ومیخ میز ساخت »تنگ شده
آخه چند سالی هست که امین با تخته میز نمی سازد.
امین خانه نشین شده است انگار گمشده دارد .
دیروز اشتراک اینترنت ای دی اس ال خانه شان تمام شد
زنش ، خدارا شکر کرد ولی امین از کیف زنش پول دزدید
وکارت اینترنت 10 ساعته خرید، آخر باید امین به قرار نیمه شبش برسد
دلم برای « آن مرد در باران امد » تنگ شده
آخه چند سالی هست باران نیامده است
دلم برای کودکی ام تنگ شده
دلم برای خودم تنگ شده....